بسیج

مادر بزرگ دوستم میره مسجد، کلاس قرآن. بسیجیا اومده بودن پیشش و گفته بودن: حاج خانوم، اگه کسی رو می شناسی که تو این تظاهراتا شرکت کرده و اغتشاش کرده به ما معرفی کن، اینا می خوان نظام رو از بین ببرن و ... . مادر بزرگ دوستم، دفترچه تلفنش رو از کیفش آورده بیرون و گرفته جلوی یکیشون و گفته: بیا دفترچه تلفن منو بگیر، من هرکی رو می شناسم داره به شماها فحش میده.
.
بازداشت سرخود و یلخی جمهوری خواهان

۱ نظر:

  1. سلام... پست "بسيح" را بدون اجازه ي شما؛با ذكر منبع البته لينك دادم... معترض بوديد اگر اطلاع دهيد بردارم... تشكر.

    پاسخحذف