طلبیده

یه بچه مایه دار لا ادری که عشقش شکاره میره پیش باباش میگه: بابا خواب دیدم با رفیقم رفتیم مشهد حرم امام رضا.
باباش در اولین حرکت کف و خون بالا میاره، بعد می پرسه: حالا چی کار می کردین؟
پسره میگه: هیچی، داشتیم کبوترا رو می زدیم.

۱ نظر: